اتاق زیر شیروانی
ترس در وجودش رخنه کرده بود. گوشهایش داغ کرده بود. پایش پیش نمیرفت برای رفتن به…
ترافیکِ انتظار
سوز سرمای هوا در گوش پیرزن نجوا می کرد. پیرزن عصایش را برداشت و عصاکشان به…
چترمشکی
زنگ در به صدا در آمد. مادر جلوی در رفت. کسی نبود. چشمش به چتر مشکی…
عاشق بیروح
چشمهایش را در قایق چشمان مشکی و بیروح او نشاند. نگاهش را در نگاه بیحس او…
پورشه
سامان سوئچ پورشهیآلبالویی را به راست پیچاند و ماشین را روشن کرد. اول در آینهی جلوی…
شیشه عمر
در تاریکی جنگل، درنا کوچولوحیران و بهت زده به دنبال آهویش می گشت. از دور چشمش…
آیینه
مرد خسته از کار روزانه ، در آپارتمان را باز کرد و سوئیچ ماشینش را روی…
قاصدک
قاصدک امروز مسئولیت سنگینی به عهده داشت. دمدمای صبح با عجله چشمانش را باز کرد. دستان…
آزادی
پیرمردی به داروخانه رفت و گفت: آقا دکتر! این نسخه رو برام بپیچ. آقای دکتر نسخه…
دیدهبان کشتی
دیده بان کشتی کشتی در میان دریا با ساز ناکوک موجها میرقصید. باد در بین سوراخ…
- 1
- 2