جستجو

عناصر داستان چیست؟؛ نقش مهم ارکان داستان کدام است؟

عناصر داستان چیست؟ ؛ ارکان مهم داستان و نقش آن کدام است؟

چگونه داستان بنویسیم؟ داستان خوب باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد؟ آیا برای شما هم که دست به قلم هستید و قصد نوشتن داستان را دارید، این سوالات پیش آمده؟ امروز در ادامه‌ی مقاله‌ی پیش (داستان و انواع آن) تصمیم گرفتم به عناصر داستان و نقش آن بپردازم. در پاسخ به این پرسش که عناصر داستانی چیست؟ باید گفت: ارکان داستان اصول و چارچوبی را مهیا می‌کند تا داستان‌نویس بتواند ایده و طرح خود را با استفاده از آنها گسترش دهد. این ابزار سبب می‌شود مخاطب به سهولت با داستان شما ارتباط برقرار کند و در سراسر داستان با شما همراه شود.

اگر دغدغه‌ی نگارش یک داستان جذاب و اصولی را دارید، پیشنهاد می‌کنم تا انتهای این مقاله همراه من باشید، زیرا در این مقاله به بررسی ارکان مهم داستان و نقش آن خواهیم پرداخت.

عناصر داستان چیست؟

عناصر داستان به زبان ساده، پایه و اساس داستان است.  تقریبن اکثر متون داستانی از این اصول و ارکان پیروی می‌کنند؛ زیرا ارکان داستان جریان داستان را هدایت می‌کند. تعدادی از داستان‌نویسان این ارکان را به چند بخش (پیرنگ، شخصیت، گفت‌و‌گو یا دیالوگ، روایت، کشمکش، زاویه‌دید، لحن و فضاسازی) تقسیم کرده‌اند.

ارنست همینگوی معتقد است «هرچیز را که نیاز به گفتن دارد، با کمترین کلمه‌های ممکن بیان کن.»

ولی باید به این نکته توجه کنید داستانی که با کمترین کلمات نوشته می‌شود هم باید دارای عناصری باشد تا آن داستان قابل فهم‌تر و باقاعده‌تر باشد. در اکثر داستان‌ها اعم از داستان کوتاه، بلند و رمان،  کم‌وکاستی دربهره‌مندی از این اصول سبب می‌شود ارتباط بین رویدادهای داستان متزلزل ‌شود، ولی یک استثنا در این موضوع وجود دارد و آن هم  در داستان‌های قرآن است که به دلیل اهداف دینی-تربیتی این کتاب آسمانی، فقط بخشی از عناصر مانند:( طرح‌، پیرنگ، شخصیت‌پردازی، کشمکش، گفت‌و‌گو) مورد استفاده قرار گرفته‌اند. در زیر به شرح ارکان مهم داستان و نقش آن می‌پردازم :

۱٫ پیرنگ

پیرنگ به عنوان یکی از عناصر داستان، مجموعه‌ای از روابط علی و معلولی است. پیرنگ ارتباط بین رویدادهای داستان به شکل عقلانی را به وجود می‌آورد تا داستان برای خواننده باورپذیر شود. فرم ابتدایی داستان که بسیار خام و ناپخته است قابل تبدیل به بی‌شمار طرح تبدیل می‌شود، که با اضافه کردن رابطه‌ی علت و معلول بین رویدادها و ایجاد پیرنگ، داستان به مرور پخته خواهد شد. یکی از مثال‌های رایج در مورد پیرنگ، گفته‌ی فورستر است: «پادشاه مُرد» این جمله به تنهایی یک داستان است ولی وقتی می‌گوییم «ملکه از فرط اندوه درگذشت.» مردن ملکه به دلیل اندوه ناشی از مرگ پادشاه بوده است، که چرایی داستان در آن بیان می‌شود. این چرایی همان پیرنگ نامیده می‌شود.

تفاوت طرح داستانی و پیرنگ

طرح داستانی با پیرنگ داستانی کاملن متفاوت است؛ زیرا طرح همان موضوع خام اولیه داستان است، در صورتی که پیرنگ چرایی ایجاد موضوع است. به عنوان مثال طرح و موضوع داستان داش آکل، این است که حاجی پدر مرجان، وصیت می‌کند تا بعد از فوت او، داش آکل قیم دخترش شود، و کاکارستم به او حسادت می‌کند. این حسادت علت و چرایی درگیری بین کاکارستم و داش آکل است که باعث گسترش داستان می‌شود که به آن پیرنگ می‌گویند.

انواع پیرنگ

با توجه به پایان‌بندی داستان، پیرنگ در آن به دو روش بررسی می‌شود:

پیرنگ پایان بسته: در این پیرنگ، پایان داستان برای مخاطب پیچیده است، لازم است گره‌گشایی در آن اتفاق بیفتد تا مخاطب متوجه داستان شود. در واقع در پیرنگ باز نظم ساختگی حوادث بر نظم طبیعی آن پیشی می‌گیرد. نتیجه‌ی داستان توسط نویسنده‌ی آن نوشته شده و معلوم است.

پیرنگ پایان باز: تصمیم‌گیری پایان داستان برای مخاطب آزاد است، گره‌گشایی در این نوع پیرنگ وجود ندارد. نظم طبیعی داستان بر نظم ساختگی آن پیشی می‌گیرد. در اصل مخاطب با توجه به نشانه‌ها و نمادهایی که در داستان است می‌تواند حدس بزند انتهای داستان چه اتفاقی می‌افتد. مانند فیلم جدایی نادر از سیمین

۲٫ شخصیت

اگر بخواهید بدانید مهمترین عناصر داستان چیست؟ متن مربوط به شخصیت را با دقت مطالعه کنید. شخصیت، این موجود ساختگی توسط نویسنده فقط انسان نیست، بلکه هر حیوان و یا اشیایی می‌تواند نقش شخصیت داستان را ایفا کند.

داستان‌نویس در شخصیت‌پردازی باید به گونه‌ای عمل کند که مخاطب با شخصیت ارتباط برقرار کند. نویسنده در داستان لازم است صفات شخصیت از نظر (جسمانی، اجتماعی و روانی) را به طور غیرمحسوس به مخاطب نشان دهد تا مخاطب بتواند با داشتن پیشینه‌ای از مشخصات شخصیت، با داستان ملموس‌تر همراه شود.

یکی از شیوه‌هایی که نویسنده شخصیت داستان را ملموس می‌کند، تصویرسازی رفتار شخصیت است. به طور مثال شلاق زدن باد بر تن فردی که حاکم شهر از او خشمگین است. در مثال دیگر کاری که فردریک در کتاب مردی به نام اوه کرد. او با توضیحاتی درباره‌ی «اوه و انگشت او » سبب شد که مخاطب پیش‌زمینه‌ای از شخصیت «اوه» در داستان داشته باشد. نویسنده با شرح صفات و افکار و عقاید شخصیت، وجود او را برای مخاطب باورپذیر می‌کند.

شخصیت به عنوان یکی از عناصر داستان به چند دسته تقسیم می‌شود که در زیر به تعدادی از این دسته‌بندی اشاره کرده‌ام:

– شخصیت اصلی:

شخصیت، تشکیل شده از رفتارها و عمل و عکس‌العمل است. قهرمانی که در پیشبرد داستان موثر است و سعی می‌کند خط سیر داستان را با هوش و ذکاوت خود به تکامل برساند شخصیت اصلی نامیده می‌شود.

– شخصیت منطقی

شخصیت منطقی مکمل شخصیت اصلی است. این شخصیت هر اتفاقی را با منطق حل می‌کند. مانند شخصیت «شمس وزیر» که در همه داستان امیرارسلان، وزیر درستکاری بوده و همه‌جا حامی شاه بوده است.

– شخصیت مخالف

شخصیت مخالف نقطه مقابل شخصیت اصلی قرار دارد. به شدت ضد قهرمان بوده و در همه جای داستان درصدد تخریب شخصیت اصلی است. مخالفت‌های این شخصیت باعث کشمکش‌های زیادی در داستان می‌شود. نکته قابل تامل شخصیت مخالف این است که در برخی از داستان‌ها نقش شخصیت مخالف پر رنگ‌‌تر از شخصیت اصلی است. مانند شخصیت «قمر وزیر» که شخصیت بدخواه امیرارسلان بوده و در تمامی قسمت‌های داستان درصدد مخالف علیه شاه برمی‌آمده.

– شخصیت پویا و ایستا

شخصیت پویا، شخصیتی است که در تمامی مراحل داستان در حال تغییر است، چه در جهت مثبت و رو به بهتر شدن و چه در جهت منفی و رو به تنزل.

شخصیت ایستا، این شخصیت برعکس شخصیت پویا، شخصیتی است که از ابتدا تا انتهای داستان هیچ تغییری در او رخ نمی‌دهد و حتا شرایط هم بر او تاثیری نمی‌گذارد.

– شخصیت خاکستری

شخصیت خاکستری، شخصیتی است که نه منفی مطلق و نه مثبت مطلق است. با توجه به این که هیچ انسانی خوب یا بد مطلق نیست، در داستان هم دو چهره از یک شخصیت خاکستری دیده می‌شود.

– شخصیت احساسی

شخصیت احساسی جزو معدود افرادی است در داستان که هیجان بالایی دارد و داستان را با احساسات خود پیش می‌برد.

 تعلیق یا سوسپانس

تعلیق به عنوان یکی از عناصرمهم داستان، انتظار و هول‌و‌ولا است که نویسنده برای وقایعی که در داستان در حال تکوین است‌، می‌آفریند تا خواننده را کنجکاو و نسبت به ادامه‌ی خواندن داستان مشتاق کند. تعلیق باید در داستان به نحوی گنجانده شود که خواننده به سهولت نتواند حدس بزند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

طریقه‌ی ایجاد تعلیق

– ایجاد رازی سر به مهر: داستان‌نویس با بیان رازی مخاطب را ترغیب به ادامه‌ی داستان می‌کند.

تعلیق یا گره در داستان، ایجاد کشمکش می‌کند.

– ایجاد حس کنجکاوی: گاهی نویسنده، شخصیت را در وضعیتی دشوار قرار می‌دهد که خواننده نسبت به سرنوشت او کنجکاو شود.

عوامل بنیادی در تعلیق داستان

داستان نویس باید در ابتدای نگارش داستان، مساله یا مشکلی را عنوان می‌ کند، بر اثر ارائه‌ی آن مشکل، کشمکش به وجود می‌آید و در نهایت شخصیت اصلی داستان با داشتن مقصودی مشخص به سوی هدف پیش می‌رود. به عنوان مثال صادق هدایت در آغاز داستان «داش آکل» مقصود خود را که پایبندی داش آکل به جوانمردی و تعهدش نسبت به دختر حاجی بوده را غیرمستقیم ارائه می‌دهد.

نکته مهم در تعلیق که بعد از شخصیت در بین عناصر داستان جایگاه ویژه‌ای دارد، این است که وقتی شخصیت اصلی داستان نتواند داستان را کنترل کند، شخصیت منفی و مثبت داستان را رودرروی هم قرار می‌دهد. او با این شیوه، داستانی پر از کشمکش ایجاد می‌کند.

تفاوت تعلیق و غافلگیری

گفتیم در نگارش یک داستان، نویسنده ازعناصر داستانی استفاده می‌کند تا داستان را به درستی پایه‌ریزی کند. ایجاد گره و تعلیق تا حدودی با غافلگیری متفاوت است. در داستان، غافلگیری در یک لحظه اتفاق می‌افتد و سریع تمام می‌شود ولی در تعلیق، مخاطب موضوع مطرح شده در داستان را با استرس پیگیری می‌کند تا به نتیجه‌ی مثبت یا منفی برسد و در این راستا کشمکش‌های زیادی رخ می‌دهد. برای مثال وقتی شخصیت داستان به یک‌باره تصادف می‌کند، موضوع تصادف یک غافلگیری‌است ولی گاهی همین موضوع تصادف به گونه‌ای طراحی می‌شود که مخاطب در جریان جزییات آن قرار بگیرد و با خواندن داستان متوجه شود که چه کسی و چه زمانی تصادف می‌کند، در اینجا تعلیق اتفاق می‌افتد که مخاطب را با استرس همراه خود می‌کند. (در داستان تعلیق یا سوسپانس زیباتر از غافلگیری است.)

کشمکش

یکی دیگر از عناصر داستان کشمکش است. جمال میرصادقی درباره‌ی کشمکش معتقد است: « هر مقصودی بر هدفی دلالت دارد که شخصیت اصلی برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. هدف باید برای حوادثی که برای شخصیت اتفاق می‌افتد، بسیار مهم و ضروری باشد. از این رو‌، مسیر حوادث داستان و مقابله شخصیت‌ها با یکدیگر، کشمکش را به وجود می‌آورد و شخصیتی در کانون تمرکز داستان قرار می‌گیرند، این شخصیت یا شخصیت‌ها با نیروهایی که علیه آن‌ها برخاسته‌اند یا با آن‌ها سر مخالفت دارند، به نزاع و مجادله می‌پردازند.»

کشمکش‌ها در داستان انواعی دارند:

– کشمکش جسمانی: در یک داستان ممکن است کشمکش شخصیت اصلی با خودش و یا با دیگر شخصیت‌ها باشد. اکر کشمکش شخصیت اصلی با دیگر شخصیت‌ها باشد، به آن کشمکش جسمانی می‌گویند. مانند درگیری کاکارستم با داش آکل.

– کشمکش خارجی: نوع دیگر از کشمکش، کشمکش شخصیت اصلی با طبیعت و یا بلاهای طبیعی و نیروهای خارجی است.

– کشمکش ذهنی: کشمکشی که در آن دوفکر با هم مبارزه می‌کنند. مثل کشمکش اندیشه‌ی سنتی داش آکل با احساسات او نسبت به عشق مرجان.

– کشمکش عاطفی: وقتی که عصیان و شورشی در میان باشد، درون شخصیت داستان را متلاطم می‌کند. مانند کشمکش داش آکل با ذهن خودش در مورد مرجان.

– کشمکش اخلاقی: وقتی شخصیت داستان با یکی از اصول اخلاقی و اجتماعی به مخالفت برمی‌خیزد، مثل داش آکل که در دوست داشتن مرجان از خودگذشتگی می‌کند.

گره‌افکنی در داستان

از دیگر عناصر داستان گره‌افکنی است. داستان‌نویس بعد از مقدمه در داستان، گره ایجاد می‌کند تا مخاطب را با هیجان به ادامه داستان ترغیب کند. این گره با مطرح کردن پرسشی به وجود می‌آید. گاهی گره‌گشایی و اوج داستان در به عنوان یکی از عناصر داستان کوتاه، یک لحظه و یک آن رخ می‌دهد و بعد از اوج، داستان تمام می‌شود.

روایت

روایت یکی از شاخص‌ها و انواع عناصر داستان و نیز یکی از انواع بیان و گفتمان محسوب می‌شود که از نظر ارسطو دو خصلت اصلی دارد: گفتن و بازنمایی یا محاکات. «روایت نقل رشته‌ای از حوادث واقعی یا خیالی یا تاریخی است، به گونه‌ای که ارتباطی میان آن‌ها وجود داشته باشد. روایت با عمل داستانی در زمان، و با زندگی در جریان سروکار دارد. روایت در جواب سوال «چه اتفاقی افتاده است؟» می‌آید و داستان را نقل می‌کند.» جمال میرصادقی

از نظر مایکل توان روایت توالی ملموسی از حوادثی است که در داستان رخ می‌دهد. روایت در پی حادثه به وجود می‌آید. انسان‌ها بعد از روزمرگی حادثه‌ای را باید بیان کنند. روایت در واقع نوعی داستان‌گویی است و ساختمان داستان بر ستون بیان روایت بنا شده‌است.

روایت در داستان بر دو نوع است

– روایت خطی: گاهی در داستان به ترتیب وقایع و رویدادها در زمان مشخص روبه رو می‌شویم و هیچ رویدادی جلوتر و یا عقب‌تر قرار نمی‌گیرد و خط سیر منظمی را طی می‌کنند. رویدادهای پشت سر هم مانند روایت تولد، نوجوانی، جوانی وکهنسالی و مرگ.

روایت غیرخطی: گاهی در داستان نظم زمانی و مکانی به هم می‌ریزد، ممکن است وقایعی که پایان یافته، در آغاز روایت بیان شود. مانند داستان «مردی به نام اوه» فردریک ابتدا درباره‌ی لحظه‌ی حال اوه توضیح می‌دهد و سپس به دوران کودکی او برمی‌گردد و داستان را تعریف می‌کند. این نوع روایت نامنظم را روایت غیرخطی می‌گویند.

زاویه‌دید

شاید بتوان یکی از ارکان مهم داستان و نقش آن را در زاویه دید مشاهده کرد. زاویه دید به این معنا است که دقیقن راوی در چه موقعیتی ایستاده و قصد دارد شرح ماجرا کند.

– زاویه‌دید اول شخص (راوی):  داستان از زبان یکی از شخصیت‌های داستان بیان می‌شود. مانند داستان تایتانیک که از زبان شخصیت اصلی یعنی رز بیان می‌شود.

– زاویه‌دید دوم شخص: در این زاویه‌دید راوی مستقیم مخاطب را مورد خطاب قرار می‌دهد و خود را در رویت ماجرا سهیم می‌داند.

– زاویه‌دید دانای کل محدود: دانای کل در داستان همان نویسنده‌ی داستان است و ربطی به شخصیت داستان ندارد و نویسنده از بیرون درباره‌ی شخصیت داستان توضیح می‌دهد.

– زاویه‌دید دانای کل محدود به دو دسته‌ تقسیم می‌شود

– زاویه‌دید سابجکتیو یا روایت ذهنی: که راوی افکار چندنفر را روایت می‌کند و کاری به احساسات آنها ندارد.

-زاویه‌دید اُبجکتیو که راوی فقط مشاهدات خود را بیان می‌کند و خصوصیات و درونیات شخصیت‌ها را توضیح نمی‌دهد.

دیالوگ

اگر بپرسید که نقش کلام در عناصر داستان چیست؟ به شما خواهم گفت که دیالوگ یا گفت‌و‌گو به عنوان یکی از ارکان مهم داستان نقش به‌سزایی در روند خط سیر داستان دارد. دیالوگ عبارت است از صحبت کردن دونفر با هم یا یک‌نفر به صورت ذهنی با خودش.

با دیالوگ، مخاطب پی به افکار و احساسات شخصیت‌های داستان می‌برد. نویسنده با ایجاد گفت‌وگو بین شخصیت‌ها اطلاعاتی برای ادامه و پیشبرد داستان به خواننده می‌دهد.

از نویسندگانی که به زیبایی دیالوگ داستان می‌نوشتند، می‌توان به گابریل گارسیا مارکز اشاره کرد.

ویژگی دیالوگ موثر

– گفت‌وگوی تاثیرگذار باید بر پایه‌ی مختصرگویی بنا شود. ساده و حتا در قالب یک بیت شعر بیان شود. – از ویژگی‌های دیگر گفت‌و‌گو در داستان این است که گفت‌و‌گو غیرمستقیم باشد و خواننده با دیدن ظاهر شخصیت پی به حالت روحی او ببرد.

–  داستان‌نویس برای اینکه دیالوگ اصولی را در داستان پیش ببرد باید از نوشتن گفت‌و‌گوهای خشک برای شخصیت‌ها پرهیز کند.

– گفت‌وگوها نباید حالت گزارشی داشته باشد.

لحن دیالوگ‌ها باید با توجه به شخصیت داستان نوشته شود. مثلن نوع لحن دیالوگ دکتر با لحن یک نقاش متفاوت است و در داستان حتمن باید به موضوع لحن شخصیت توجه ویژه‌ای شود.

– از نکات دیگر که در دیالوگ داستان باید مورد توجه واقع شود، این است که دیالوگ باید سرعت داستان را افزایش دهد. به عنوان مثال وقتی یکی از شخصیت‌ها احوال طرف مقابل را می‌پرسد، د ادامه هم از او بپرسد کجا می‌روی؟ دنبال چه کاری هستی‌؟ با این روش پرسشگری مخاطب متوجه ادامه داستان می‌شود.

سکوت

سکوت بی‌صداترین رکن و یک از عناصر داستان است که گاهی می‌تواند حتا بهتر از دیالوگ هم در داستان عمل کند، در مواقعی پاسخ ندادن یک شخصیت در مقابل پرسش شخصیت مقابل سبب می‌شود ذهن مخاطب به کنکاش بپردازد و پاسخ را خود خواننده‌ی داستان حدس بزند، با این شیوه، داستان‌نویس به کشف لذت مخاطب از داستان دست زده است.

مخاطبی که از سکوت شخصیت داستان استفاده می‌کند و خود را در داستان مشارکت می‌دهد، داستان برایش دلچسب‌تر می‌شود و بیشتر راغب است داستان را تا انتها دنبال کند.

صحنه‌پردازی در داستان

صحنه‌پردازی در همه‌ی بخش‌های داستان موثر است و نقش دارد؛ زیرا صحنه‌پردازی گویای نمایش در داستان است. فضاسازی پوششی است که عناصر داستان در آن ساخته و پرداخته می‌شوند. داستان‌نویس با فضاسازی ذهن مخاطب را هدایت می‌کند و گزارشی از موقعیت داستان به او می‌دهد. برای بیان صحنه‌ی تصادف، نیاز است نویسنده تمامی جزییاتی که مرتبط با تصادف است را بیان کند، مانند ماشین، راننده‌ی خواب‌آلود، گاردریل، پلیس و تمامی شرایطی که موجب ایجاد تصادف شدند.

واحد زمان و مکان، مبحثی است که عمل و روند داستان در آن تکمیل می‌شود. گاهی واحد زمان برشی از زندگی شخصیت است، مانند داستان دیوید کاپرفیلد و گاهی به اندازه‌ی یک شب تا صبح است مانند داستان شازده احتجاب که با سرفه‌های شازده از سر شب آغاز می‌شود و هنگام صبح با مرگ شازده داستان تمام می‌شود. زمان داستان پس از مرحله‌ی تغییر و یا ایجاد اوضاع بهتر، روند نزولی پیدا می‌کند.

فضاسازی به عنوان عناصر داستان، داستان را برای مخاطب باورپذیر می‌کند.

سخن پایانی

 در پاسخ به این پرسش که ارکان مهم داستان و نقش آن چیست؟ اینگونه گفتیم که یک داستان زمانی ارزشمند است که پایه و عناصر داستانی آن به درستی انتخاب شده باشد. در یک نگاه اجمالی عناصر داستان عبارتند از: شخصیت‌پردازی، پیرنگ، دیالوگ، لحن، فضاسازی.

در انتها بعد از مطالعه‌ی این مقاله اگر داستانی را نوشته‌اید، مجددن عناصرداستان خود را بازبینی کنید و به این سوالات پاسخ دهید.

  1. آیا داستانتان با توجه به ارکان داستان پیش رفته است یا خسته‌کننده است؟
  2. آیا موضوع داستانتان کلیشه‌ای است یا منحصربه‌فرد است؟

۳ آیا داستان من تاریخ انقضا دارد یا تا سالیان بعد قابل استفاده است؟

 

خواندن این خالی از لطف نیست.

با داستان‌سرایی روابط مسی را به طلا تبدیل کنید

 

به اشتراک بگذارید

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

پست های مرتبط