چتر‌مشکی

چترمشکی؛ فرصت از دست رفته

زنگ در به صدا در آمد. مادر جلوی در رفت. کسی نبود. چشمش به چتر مشکی نیمه‌بازی جلوی در حیاط افتاد که زیر باران خیس شده بود. فرصتی برای درنگ نبود.
دخترش دقایقی قبل در حالیکه باران شدیدی می‌آمد، باعجله به سمت خانه می‌رود و زنگ خانه‌ی  را فشار می‌دهد. یک لحظه صدای آشنایی به گوشش می‌رسد که او را به اسم می‌خواند.
دختر جوان به دنبال صدا می‌دود. کوچه را رد می‌کند. از هیچ کسی خبری نیست. سکوت همه جا را فراگرفته و فقط صدای باران است که سکوت را چند تکه می‌کند. او در زمان حال متوقف می‌شود. اطرافش را نگاه می‌کند. پرنده پر نمی‌زند.
دختر  فکر می‌کند خیالاتی شده. به سمت خانه برمی‌گردد، ولی دوباره صدایی او را فریاد می‌زند.
قدم فراتر می‌گذارد و به طرف خیابان می‌دود. وسط خیابان ماشینی را می‌بیند که راننده‌اش کنار ماشین ایستاده و توی سرش می‌زند. کمی جلوتر می‌رود. انگار راننده ماشین با کسی تصادف کرده.
ناگهان دوباره صدا به گوشش می‌رسد‌. این‌بار صدا نزدیک و نزدیک‌تر شده. فرصت‌ها در حال پروازند.
قدمهایش را تندتر می‌کند. به محل حادثه می‌رسد. قطرات باران خون‌های صورت شخص تصادفی را شسته بود.
دختر با نگاه به چهره‌ی زخمی مصدوم، اشک در چشمانش نقش می‌بندد.
صورت خون‌آلود نامزدش را می‌بیند که در راه تلفنی با او حرف می‌زده تا اینکه کارشان به مشاجره می‌کشد.
دختر تلفن را قطع می‌کند و نامزدش موقع رد شدن از خیابان با عصبانیت و در حالیکه هنوز دختر را پشت تلفن صدا می‌زند با ماشینی تصادف می‌کند. گویی فرصتی برای جبران نمانده و برای همیشه صدایش در گوش دختر زنگ می‌زند.

 

تحلیل داستانک چتر مشکی؛ فرصت از دست رفته از نظر خودشناسی با اشعار مولانا

با از دست دادن فرصت‌ها و زمان حال شانس رسیدن به پیروزی کمتر خواهد شد. به قول شاعر:« که آب روان باز ناید به جوی»

غنیمت دانستن فرصت‌ها و ماندن در زمان حال سکوی پرتابی برای رسیدن به ایده‌آل‌ها و خواسته‌های انسان خواهد بود.

در این داستان اگر آن دختر جوان قدر لحظه‌های عاشقی را می‌دانست، فرصت در کنار هم ماندن را از دست نمی‌داد.

به قول مولانا:

صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق   نیست فردا گفتن از شرط طریق

 

لحظه‌ حال را دریابید، زیرا زمانی برای بازگشت و ترمیم فرصت‌های از دست رفته نخواهد بود.

 

نویسنده و تحلیل‌گر: نرگس امینی

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

پست های مرتبط