ترافیک‌ِ انتظار

ترافیک انتظار؛ امیدواری که به دیدن لحظه‌ها توقع داشت

سوز سرمای هوا در گوش پیر زن منتظر نجوا می‌کرد. پیر زن عصایش را برداشت و عصاکشان به طرف پنجره رفت. عرق روی شیشه را پاک کرد. باران شتاب‌زده با پنجره روبوسی می‌کرد.صدای تیک‌تاک ساعت با دویدن عقربه‌ها بیشتر شده بود.
اناری که پیر زن منتظر روی طاقچه کنار تسبیح‌اش گذاشته بود، کم‌کم خشک شده بود. او با هر صدای در زود روسری‌اش را صاف‌وصوف می‌کرد و دستی به سر و رویش می‌کشید، ولی این‌بار رمقی برایش نمانده بود. با صدای در سرش را ناامیدانه چرخاند.
دختربچه همسایه در را باز کرد. آقای دکتر به همراه پرستار داخل اتاق شدند. دکتر حال پیر زن را پرسید و او با لبانی خشک پاسخ داد: الهی شکر.
دکتر به پرستار همراهش گفت: فشارش خوبه. پرستار شرح حال پیرزن  را نوشت.
دکتر رو به پیرزن در حال انتظار کرد و گفت: ولی نبضش!!! مادر جان استرس دارید؟
پیرزن امیدوارانه لبخندی زد و گفت: دکتر داشتی می‌اومدی جاده تهران_کرج شلوغ بود؟
دکتر انگشتش را از روی نبض پیر زن برداشت و گفت: نه‌ چطور مگه؟
پیر زن منتظر جواب داد: آخه هر‌ وقت پسرم زنگ می‌زنه، می‌گم: چرا نمی‌آی؟

می‌گه: جاده تهران_کرج ترافیکه.

 

تحلیل داستانک ترافیک انتظار بر اساس خودشناسی با رویکرد مولانا

مولانا در مثنوی به این نکته اشاره می‌کند که:

گفت پیغمبر که جنت از اله        گر همی خواهی ز کس چیزی مخواه

مولوی می‌گوید: از هیچ‌کس توقع نداشته باشید، حتی در بهترین شرایط.

انتظار و توقع بی‌اندازه از افراد سبب می‌شود آنها از انسان گریزان شوند. به خودتان متکی باشید.

در حقیقت برای لحظه‌های خود باید برنامه‌ریزی کرد تا از تنهایی خود لذت برد.

نویسنده و تحلیل‌گر: نرگس امینی

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

پست های مرتبط