درباره پردخت

برشی از کتاب پردخت

پردخت لب حوض نشست و قطرات باران بر گونه حمیرایی‌اش لیز می‌خورد. موهای مجعدش زیر باران خیس شده بود. او دستی به آب زد که صدای موذن از گلدسته های

ادامه مطلب »

پردخت

چکیده‌ای از نگارش کتاب پردخت قصه از آنجایی شروع شد که از پس تندبادی شدید در پی یافتن مکانی امن بودم تا از تلاطم هولناک روزهای روزهای شختی که بر

ادامه مطلب »