با داستانسرایی روابط مسی را به طلا تبدیل کنید
با داستانسرایی مس را به طلا تبدیل کنید.
یکی بود، یکی نبود؛ روزی مردی وارد فروشگاه پرندهفروشی میشود و درخواست یک طوطی سخنگو میکند. فروشنده طوطی سبزرنگی را برای او میآورد و از مزایای طوطی برای آنمرد میگوید. مرد چشمش به طوطی دیگری میافتد و از پرندهفروش میخواهد تا خصوصیات آن را برایش بگوید. فروشنده با کلی آبوتاب از طوطی تعریف میکند. آنمرد که با حرفهای پرندهفروش طالب طوطی دوم شده بود، طوطی را میخرد.
چندروز بعد خریدار طوطی با یک جعبه کفش به فروشگاه پرندهفروشی برمیگردد و به فروشنده جعبه را نشان میدهد و میگوید: «طوطی مرد.» پرندهفروش به او میگوید: «آیا طوطی حرف هم زد؟» خریدار میگوید: «بله، قبل از اینکه از روی میلهاش بیفتد، گفت: غذا.»
همانطور که آن طوطی گرسنه به غذا نیاز داشت، ما هم به داستان نویسی و داستان سرایی نیازمندیم. چنانچه شما هم میخواهید با چرایی این نیاز (داستانسرایی) آشنا شوید، تا انتهای این مقاله همراه باشید.
از داستان سرایی تا جذب مخاطب
به قول آنت سیمونز در کتاب بهترین قصهگو برنده است: «آدمها قصههایشان را به اشتراک میگذارند. قصههایی از موفقیت و شکست، زیان و بخشش، قصههایی که با «روزی روزگاری» شروع میشوند و یا قصهی پیشرفتهایی که رو به جلو داشتند و یا قصهی ناکامیشان را تعریف میکنند.»
مردم میخواهند در پپغامی که برایشان میفرستید، حضور شما را حس کنند. در عصر تکنولوژی که انسانها شیفتهی توجه دیگران هستند، نوشتن داستان و گفتن قصهها بهترین کمککننده برای ارتباط برقرار کردن است. انسانها راویانی هستند که افکارشان را در قالب داستان بازتابش میکنند؛ بنابراین با داستان سرایی تفکر تحلیلی در انسان به اوج میرسد.
با توجه به این که داستانسرایی مستلزم حواس شنیداری و دیداری مخاطبان است، داستانها هم به انسانها آزادی میدهند که خودشان با شنیدن داستان نتیجهگیری کنند. به عنوان مثال اگر میخواهید نظر مخاطبی که بسیار سرسخت است را جلب کنید باید بیشتر حواس و احساسات او را درگیر داستان سرایی خود کنید. برای این منظور بهتر است به جای گفتن یکداستان از ۳ داستان استفاده کنید تا نظر او مساعد شود.
چه داستانهایی برای داستانسرایی مناسباند؟
داستانها فقط برای خواباندن بچهها به کار نمیرود. قدرت داستان در دنیای بزرگترها باورنکردنی است. مشکلات جهان را در بستر امنی به نام داستان میتوان حل کرد؛ اما چگونه داستانی برای مخاطب جذاب است؟ داستانی که نظر مخاطب خود را جلب میکند باید دارای ویژگیهای زیر باشد:
- داستانی که در عین گفتن تجربههای خود از نصیحت و اندرز به دور باشد؛ زیرا مخاطب عصر تکنولوژی خسته از انباشت اطلاعات است و خود را کمتر نیازمند حرفهای نصیحتمآبانه میداند.
- داستانی که مخاطب با شنیدن آن خود را جای یکی از شخصیتهای داستان بگذارد و به نوعی با او همزادپنداری کند. مانند فردی که برای خرید لباس به بازار میرود، و با دیدن لباسی محو آن میشود و فروشنده با گفتن داستانی مرتبط با لباس مبنی بر اینکه فلان هنرپیشهی معروف هم دوهفته پیش همین لباس را از ما خرید سبب میشود که مشتری با آن هنرپیشه همزادپنداری کند.
- داستانهای آموزندهای که افقی روشن در آینده را برای مخاطب ترسیم کند. درواقع مخاطب مجاب شود با استفاده از محصول شما و یا ایجاد رابطه با شما در آینده برای او چه اتفاق مبارکی رقم میخورد. مانند داستانهایی که یکفروشندهی شیرینیهای رژیمی برای مشتریان خود میگوید تا آنها را مطلع کند که با مصرف شیرینیهای رژیمی او در آینده دچار دیابت و فشارخون نمیشوند.
- داستانهایی که به شیوهای مهارتمحور و غیرتکراری اصول و مفاهیمی را مطرح میکنند که شنونده برای شنیدن آن ترغیب شود. مانند داستانی که مادری هر چندروز یکبار با شیوههای مختلف در مورد صبر برای کودکاش میگوید تا کودک عجول خود را با مزیتهای صبر آشنا کند.
و بسیار داستانهای دیگر که در مقالات آتی به آن میپردازم.
کاربرهای داستانسرایی
اگر میخواهید داستانهای شما بر روی تکتک افراد جامعه تاثیر بگذارد، باید هوشیارانه داستان بگویید. شما با انتخاب قصههای هدفمند و آگاهانه بهتر میتوانید هم بر مخاطبین خود تاثیر بگذارید و هم به سهولت به اهداف خود برسید. برای داستان سرایی کاربردهایی اعمال شدهاست که در زیر به آن اشاره میکنم:
داستانسرایی در ارتباطات فروش:
بزرگترین فروشندگان داستانسرایان ماهری هستند. فروشندهای که برای تمام اجناس فروشگاه خود داستانی را آماده میکند و موقع فروش برای خریدار داستانی را بازگو میکند، خریدار را در قلاب داستان خود گرفتار میکند. او حتی با داستان سرایی قادر است مشتری بالقوه را به مشتری بالفعل تبدیل کند.
داستانسرایی در ارتباطات برند شخصی و یا سازمانی:
برند همان چیزی است که تمام وقت و زندگی خود را برای مطرح کردن و دیده شدن آن هزینه می کنید. برای اینکه در بین همکاران و حتی رقبای خود دیده شوید، بهتر است از داستان سرایی در بازاریابی و ساختن برند خود استفاده کنید.
مدیرانی که با مشاوران خود مشورت گرفته و داستانهایی را برای برقراری ارتباط بهتر با کارمندان خود ارائه میکنند، از پیشرفت سازمان خود رضایت بیشتری دارند.
داستان سرایی در ارتباطات رهبری:
باید توجه داشت که رهبران بزرگی که داستانگویی را سرلوحهی کار خویش قرار دادهاند، افرادی هستند که به خودشناسی رسیدهاند. آنها دارای بینش و تعهداتی هستند که دلسوزانه درصدد رفع ریشهی مشکلات نهاد و یا کارکنان خود هستند.
رهبران در عین دلسوزی، تحلیل عقلانی در رفع موانع انجام میدهند که این دوگانگی رفتار آنها سبب شده تا به رهبرانی زبده و کارآمد تبدیل شوند. یک مدیرعامل عالی شخصی است که با موانع و شکست خود کنار آمده و در نتیجه نسبت به دیگران منعطفتر است.
اگر صاحبین مشاغل با داستانسرایی مشکلات سازمان خود را پیشزمینهی فعالیت خود قرار دهند و سپس نشان دهند که چگونه بر آنها غلبه کردهاند، نظر بیشتر مخاطبین شرکتشان را به خود جلب میکنند. مدیرانی که در سازمان خود برنده میشوند که در برابر بازخورد زودهنگام مخاطبان به داستانسرایی در بازاریابیشان، خشمگین نشوند. لازم است آنها با صبر و حوصله زمینهای را برای نقد و شنیدن نقاطضعف خود فراهم کنند تا داستان پختهتری را به مخاطب ارائه دهند.
داستانسرایی در نوآوری و دیجیتال:
برخی از افراد روایت در دنیای معاصر را به عنوان داستانسرایی برای خود تعریف کردهاند. مانند داستان سرایی دیجیتال، بازیهای نقشآفرینی آنلاین. در بازیهای نقشآفرینی سنتی، نوشتن داستان و داستانگویی توسط شخصی انجام میشود که محیط و شخصیتهای داستانی غیربازی را کنترل میکند و عناصر داستان را در هنگام تعامل با داستانگو برای بازیکنان تغییر میدهد. این نوع بازی دارای ژانرهای زیادی مانند علمی تخیلی و فانتزی هستند. چنین بازیهای نقش آفرینی دیجیتال در بین جوانان بسیاری از جوامع رایج شدهاست.
هدف داستانسرایی چیست؟
انسانها موجودات داستان سرایی هستند که هم از نظر شخصی و هم از نظر اجتماعی زندگیشان با داستان گره خورده است. ارتباط به هیچ عنوان هدف نهایی نیست؛ بلکه ابزاریست برای برآوردن نیازهای انسانی. اینکه نیازهای روانی ما برآورده میشوند یا نه، بستگی به داستانهایی دارد که ما در ارتباط با دیگران بیان میکنیم. داستانهایی که برای دیگران میگویید و یا داستانهایی که دیگران در مورد شما نقل میکنند، سبب میشود تواناییتان در ایجاد حس رضایتمندی بیشتر و یا کمتر شود.
شما برای انتقال دانش، ایدهها، محصولات و خدمات خود به مخاطب، خواهید توانست از داستانگویی واقعی و یا ابداعی خودتان دربارهی آنموضوع استفاده کنید. بهره بردن از داستان سرایی این امکان را فراهم میکند که اطلاعات موردنظر تا حدامکان به سادهترین شیوه ارائه شود؛ پس درک آن برای مخاطب راحتتر و با ماندگاری بالا خواهد بود. هدف داستانسرایی ارائهی جذاب اطلاعات به مخاطب است تا دسترسی آسان برای شناخت مخاطب از محصول به سهولت انجام گیرد.
رابطهی داستانگویی با نیمهی تاریک وجود
داستانها معمولن مبتنی بر عنصر تجربه هستند. اغلب افراد قبل از اینکه به ارزش یک خدمت، محصول و یا یک رابطه پی ببرند، نیاز دارند تا داستان تجربه کردن آن محصول یا رابطه را بازگو کنند. در این موقعیت هم مخاطب داستان و هم گوینده از تجربهها آگاه میشوند، ولی باید توجه داشت که هیچداستان واحدی صددرصد شما را به اهداف و نتیجهی دلخواهتان نمیرساند و نرخ موفقیت تجربهها بین پنجاه تا هفتاد درصد است. شاید بپرسید علت چیست؟ تا زمانی که داستانی تکراری از تجربهی زیستهی خود در ترغیب مخاطبینتان استفاده میکنید، هیچ سودی عایدتان نخواهد شد. مادامی که داستان تازهای تجربهی خود در کسبوکار و یا روابطتان با دیگران بیان میکنید، مخاطبین شما مشتاقانه همراهتان خواهند شد.
یکی از ویژگیهای داستانسرایی موفق این است که متوجه شوید که ترس جزئی جدانشدنی از زندگی انسان است چون نمیدانیم که در آینده چه اتفاقی رخ میدهد. همهی داستانهای زندگی بخش تاریک را روشن میکنند. تاریکی مطلق وجود ندارد و دنیای خاکستری حاصل از بد و خوب برای انسانها مداوم بیشتری دارد. با گفتن و نوشتن داستان از جانب هر فردی، سبب میشود شنوندگان با جنبهی تاریک انسانها آشنا شوند. وقتی آنها صداقت راوی را در داستان میبینند مجذوب آن داستان خواند شد. راز موفقیت داستانگویان این است که آنها با انرژی مثبت، اعتمابهنفس و نیز با خلاقیت در فرایند قصهگویی، کیفیت داستانهای خود را بالا میبرند.
داستانسرا انسانی کنجکاو و ماجراجو است که حقایق را از زیر لایههای پنهان بیرون میکشد. او با درگیرکردن احساسات و افکار شنونده داستانی واقعی را میگوید. مانند کارفرمایی به نام نبی که در مشهد کارخانهی فراوردههای زیتون را دارد. او تمام پرسنل خود را از افراد سابقهدار استخدام کردهاست. آقای نبی با دیدن لایههای زیرین زندگی این افراد و بیان یک داستان برای استخدام آنها نقش بزرگی در زندگی آنها و پیشرفت بهتر کسبوکار خود ایجاد میکند. افرادی که در کلیهی امور زندگی خود از داستانگویی استفاده میکنند در دو تفکر عینی و ذهنی تردد دارند. آنها با قصهگویی خود و دیگران را در قبال بیتعهدی، بیاحترامی، از هم گسیختگی و دیگر ناهنجاریها محافظت میکند.
چگونه یک مدیر با داستانسرایی سازمان خود را اداره میکند؟
داستانسرایی در بازاریابی و کسبوکار تاثیر شگفتانگیزی دارد. صاحبین کسبوکار با این شیوه به خودافشایی میپردازند و هرآنچه در گذشته در راه رسیدن به اهدافشان برای آنها اتفاق افتادهاست را برای مشتریان امروز خود بازگو میکنند. این مدیران میدانند با داستانهایی که از شکستها و یا پیروزیشان میگویند مشتریان به آنها بیشتر اعتماد میکنند. برخی از مدیران سازمانی حتی آیندهی شرکتشان را هم با نوشتن داستان و داستانسرایی تصور میکنند.
آنها در ذهن خود داستانهایی از رویدادهای احتمالی آیندهی خود و سازمانشان را ایجاد میکنند و تمام سوالاتی که ذهن اربابرجوعشان را به خود درگیر کردهاست را در داستان پاسخ میدهند. آنها به نحوی یک داستان هدفمند را برای خود بازسازی میکنند. اما در مقابل این دسته از مدیران، کارفرمایانی هستند که سختیها و یا شکستهای خود را سانسور میکنند و یا به اصطلاح زیر فرش پنهان میکنند. این افراد ترجیح میدهند فقط تصویری از موفقیتهای خود را به مشتریانشان ارائه دهند.
رهبران و مدیرانی که در سازمان خود از قصهگویی گروهی استفاده میکنند زودتر میتوانند موانع را برطرف کنند. به این نحو که هر فرد داستان خود را در مواجهه با مشکلی که ایجاد شده در گروه بازگو میکنند و رهبران آن سازمان با جمعبندی این داستانها به حل مشکل میپردازند، مانند سازمان مبارزه با موادمخدر که به شکل گروهی افراد را دور هم جمع میکنند و از هر شخص میخواهند تا علت اعتیاد خود را بگویند. این به اشتراک گذاشتن تجربهها و قصهی ناکامی افراد مبتلا به بیماری اعتیاد سبب می شود افراد به نتایج مهمی از جمله ترک اعتیاد و پناه بردن به خانواده برسند.
تبدیل مس به طلا با داستانسرایی
اگر با اصول داستانسرایی و حتی عناصر داستانی آشنا باشید، احتمالاً درک خوبی از خود و ماهیت انسانی خود دارید و این شانس را به نفع شما تغییر میدهید. میتوان اصول داستانگویی را آموزش داد، ولی نه برای کسی که واقعن تجربهی زیسته نداشته باشد. هنر قصهگویی و نوشتن داستان نیاز به تجربه دارد. اما نه تجربهی مخرب که با گفتن آن شخصی آزرده شود، تجربهای که در پس آن هزاران ایده نهفته است. ایدههایی از قبیل ایدههای تجاری، علمی و یا هنری. ذهن خلاق مانند یک چاقوی دولبه است که به حقیقت داستان زندگی خود و دیگران می پردازد.
خودشناسی ریشهی همهی روابط است. یک داستاننویس با پرسیدن این سوال که اگر من در چنین شرایطی جای این شخصیت بودم چه میکردم؟ انسانها هرچه بیشتر خود را بشناسند، بیشتر میتوانند از رابطهی خود با دیگران لذت ببرند، زیرا همانطور که در مطالب بالا ذکر شد افراد با خودشناسی به لایههای تاریک خود بیشتر پی میبرند. اشخاصی که در روابطشان با مخاطبان قبلی خود دچار شکست شده باشند، با داستانگویی به طور حتم میتوانند این روابط را بهبود ببخشند؛ زیرا اشتباهات، قصههای فوقالعادهای را تشکیل میدهند.
داستانگویی، کیمیایی است که عنصر مس را به طلا تبدیل میکند. شاید این پرسش در ذهنتان نقش ببندد که چگونه؟ افراد با شناخت من درونی خود و با استفاده از روش داستانسرایی اشتباهات و شرمندگی قدیم خود را از به عنوان یکراز در معرض واکنش دیگران قرار میدهند و قصه را برای خود فرصتی طلایی میدانند تا اعتماد طرف مقابل را دوباره جلب کنند.
سخن پایانی
با مطالعهی این مقاله دانستید که داستانها محرکهایی هستند که همهی انسانها به آن نیاز دارند.
حالا نوبت شماست. با مطالعهی این مقاله چه داستانی در زندگی شغلی و یا خانوادگی به ذهن شما آمد که میتوانید با داستانگویی و پرداختن به آن به هدفتان نزدیکتر شوید؟ یک قلم و کاغذ بردارید و به وسیلهی داستانسرایی و نوشتن داستان مس درونی خود را به طلا تبدیل کنید.
منابع:
بهترین قصهگو برنده است: آنت سیمون/ ترجمهی زهرا باختری
https://storynet.org/what-is-storytelling/
https://hbr.org/2003/06/storytelling-that-moves-people
https://www.interaction-design.org/literature/topics/storytelling
https://en.wikipedia.org/
دیدگاهتان را بنویسید