دید‌ه‌بان کشتی

دیده‌بان کشتی؛ منتظر بی‌انتها 
کشتی در میان دریا با ساز ناکوک موج‌ها می‌رقصید.
باد در بین سوراخ بادبان‌ها می‌چرخید و سیلی محکمی به آنها می‌زد.
ناخدا به همه اعلام کرد: همه عرشه را خالی کنند و به کابین‌های خود برگردند.
زنی با شنل بافتنی بر دوش، روی عرشه ایستاده بود و گویی صدای هیچ‌کس را نمی‌شنید.
موهای‌مشکی‌اش گونه‌هایش را نوازش می‌کرد، انگار متوجه آن همه تلاطم نبود.
مردمک چشم‌هایش فقط افق روبه‌رو را می‌نگریست.
ناخدا فریاد زد: خانم! خانم! مگه نمی‌بینید چه آشفته بازاریه؟ چرا داخل کابین خودتون نمی‌روید؟
خانم شنل‌پوش تازه متوجه حضور ناخدا شد. درحالی که مروارید اشک روی گونه‌هایش سر می‌خورد به ناخدا گفت: ببخشید چیزی گفتید؟
ناخدا که سال‌ها مسافران مختلف با احوالات متفاوت را به مقصد رسانده بود، با دیدن صورت منقلب زن، خشمش را فرو خورد. صدایش را مهار کرد و گفت: خانم محترم! دریا متلاطم شده و هر لحظه امکان داره اتفاقی برای همه‌ی ما بیوفته، پس به کابینتون بروید تا شرایط مساعد شود.
زن شنلش را روی شانه‌های لرزانش کشید و گفت: آره، انگار هوا سرد شده ولی من منتظرم از دیده‌بانی آن‌طرف مرز نشانه‌ای برسد.
با لرزش عرشه، ناخدا از حرفهای اون خانم هاج‌وواج مانده بود.

زن عقب‌عقب رفت، سرش گیح می‌رفت، دستش را به میله‌های‌کنار کشتی گرفت، ولی تعادلش به هم خورد و روی زمین افتاد.
ناخدا با عجله به سمت زن رفت‌  او را از زمین بلند کرد و گفت: خانم چی شده؟ حالتون خوب نیس؟ منتظر چه کسی هستین؟ من که اون طرف مرز چیزی ندیدم.
زن با شنیدن حرفهای ناخدا به خودش آمد، با انگشتان سرد و لرزانش موهایش را از جلوی چشمش کنار زد و دوباره به دور دست نگاه کرد. تاریکی بود در پس تاریکی، و فقط حاله‌ای نامفهوم از ۲۰ سال پیش جلویش نمایان شد  که نامزد‌ش دیده‌بان کشتی بود و به او گفته بود: موقع برگشتت از سفر، وقتی من کشتی شما رو دیدم با نور به تو علامت می‌دم و منتظرت می‌مانم تا برگردی.
ولی در شیفت دیده‌بانی او، دزدان دریایی، دیده بانی را محاصره می‌کنند، او را می‌کشند و چراغ‌ها را تا ابد خاموش می‌کنند.

تحلیل داستانک دیده‌بان کشتی با رویکرد خودشناسی با مولانا 

در این داستانک زن شنل‌پوش از نامزد خود بتی ساخته بود و وجود خود را وابسته به او کرده بود. به همین دلیل حال بد را تجربه می‌کرد.

مولانا می‌گوید: قلب انسان فقط جایگاه خداست. انسان باید مرکز یا همان قلب خود را عدم و خالی کند تا حال خوب را تجربه کند؛ زیرا وابستگی زیاد به چسزی سبب از دست دادن آن خواهد شد

 

نویسنده و تحلیل‌گر: نرگس امینی 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

پست های مرتبط