خودشناسی چیست؟؛ شناخت خود با آموزههای مولانا
خودشناسی مقدمۀ هر شناخت و معرفت انسان محسوب میشود. در حقیقت شناسایی خود، حضور داشتن آگاهانه در لحظه، سفر به درون و بازیابی خود بر اساس ارزشهای شخص است. تنها راه زدودن و لایهبرداری از لایههای ناخودآگاه خویش که در طول مسیر زندگی ستبر و مقاوم شدهاند، از طریق شناخت خود امکانپذیر است.
انسان با آگاهی از خود به داشتن احساس ارزشمندی و عزتنفس در حالات و واکنشها (به معنای واقعی مَن عَرفَ نَفسَه، فَقد عَرفَ رَبه) دست پیدا خواهد کرد.
مولانا این شناخت را منشا آگاهی درونی بشر میداند.
با خودشناسی دوباره متولد شوید.
هر کدام از ما یک تاریخ تولد شناسنامهای داریم که همه میدانند ولی دومین تاریخ تولدمان را فقط خودمان میدانیم.
شاید هم یک نفر، دومین تاریخ تولدش، تاریخ جامپ اقتصادییاش باشد. فرد دیگر، تحول شخصیتی و رسیدن به ویژگیهای شخص تکاملیافتهاش باشد.
در هر برههای از زندگی، ما تولدی دوباره را تجربه میکنیم. دانشمندان بعد از آزمایشهایی که در مورد سلولهای انسان انجام دادهاند، به این دستاورد رسیدهاند که سلولهای انسان هر دقیقه بازسازی و نو میشود.
به قول مولانا:
عمر تو همچو جوی نو نو میرسد
مستمری مینماید در جسد
مولانا در این بیت به نکتهی بالا اشاره میکند که عمر تو مانند رودخانهایست که دائم آب از آن عبور میکند و این آبی که در رودخانه میبینید آب چند لحظهی پیش نیست.
پس با تغییر لحظهبهلحظهی سلولبهسلول بشر میتوان تغییر و تحولی در رویه و فرایند زندگیاش ایجاد کرد؛ چون شیوههای قدیمی دیگر جواب نمیدهند. با تغییر شیوههای قدیم و اعمال روش صحیح و جدید به نتایج خوبی میتوان رسید.
البته ذکر این نکته اورژانسی هم خالی از لطف نیست که خودشناسی و دوباره متولد شدن درد دارد. تغییر افکار، آرمانها، اهداف و حتی روش رسیدن به اهداف مستلزم درد و رنج خواهد بود.
تلاش بسیار، استمرار، انتظار، حرفها و نظرات مخالف، ناملایماتی که در حین تحول سد و مانع هر فردی میشوند، همهی این عوامل، درد مضافی را برای او به همراه دارد. اما این درد دلنشین و خوشایند بوده، زیرا میوه و نتیجهای شیرین به همراه دارد.
وقتی تولد دوباره را از نظر میگذرانیم تصویر ققنوسی که از خاکستر خویش دوباره متولد میشود، برای انسان تداعی میشود.
زمانی که بین زندگی کردن به شرط متحول شدن یا زنده ماندن صرف را بررسی میکنیم، عقابی در آسمان ذهن متصور میشود که میتواند ۷۰ سال زندگی کند، اما پس از ۴۰ سال باید ۱۵۰ روز دردناک را تحمل کند تا بتواند به زندگی دوبارهی خود ادامه دهد و گرنه محکوم به مرگ خواهد بود. تا حالا به این نکته فکر کردهاید که در سال چند تا تولد میتوانید برای خودتان بگیرید؟
چگونه انسان به شناسایی درون میرسد؟
خودشناسی نیاز به خلوت دارد. خلوتی از نوع ذهنی آن. شلوغی فکری، بینظمی وجودی میآورد.
مولانا معتقد بود وقتی فردی بهشتی در درون داشته باشد، با همه چیز در صلح است. بسیاری از داستانهای مثنوی بر پایه اصول خودشناسی و روانشناسی هستند.
قرار نیست هرکدام از ما برای شناخت خود عارفی مانند مولانا شویم. نگاه و تامل در داستانهای مولانا سبب شناخت واقعیت انسانی ما میشود. این موضوع، بزرگترین شگفتانه و بهترین دستاورد مولانا برای انسانها خواهد بود.
شناخت درون به معنای شناخت توانمندیها و نقطههای قوت و ضعف وجود انسان و رفع آنهاست. او با آگاهی یافتن از موانع و بازدارندههای ذهنی خود در فرآیند زندگی میتواند پتانسیلهای نهفته در وجودش را که در چالشها، نمایان میشوند را بشناسد.
ای نسخه اسرار الهی که تویی
و ای آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
مولوی
همهی ما شنیدهایم که میگویند: «از آینه نام نجاتدهندهات را بپرس» گاهی افراد از هجوم افکار زیاد خود، به کودک درونشان پناه میبرند. امنیت وجودشان را از او میطلبند. تلاش میکنند شادیشان را با او شریک میشوند. بیپناه و خسته دردهایشان را برایش بازگو میکنند. برایش از هیولایی که به دنبال نابودی او برآمد میگویند. آنها از کودک درونشان میخواهند راه را به او نشان دهد، زیرا تکیهگاهی محکمتر از او پیدا نخواهند کرد.
داستایوفسکی بسیار زیبا این موقعیت را توصیف میکند:
«در آغوشم بگیر و نجاتم بده، قاتلی به دنبال من است که گاه و بیگاه در آینه میبینمش.»
او با توجه به معنای خودشناسی به این نکته اشاره میکند: «همان کسی که تو میدانی(خودت)، اگر هزار بار تو را با افکار منفیات بکشد ولی چون دردش را میفهمی، درکش میکنی و درصدد حل مشکلاتش هستی، تو را پناه داده و نجات خواهد داد.»
به قول مولانا:
به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات
از همانجا که رسد درد همانجاست دوا
خودت را دریاب که با التیام دادن زخمهای درونت، دنیای بیرون برایت زیباتر شود.
چگونه با خودشناسی میتوان به شناخت بهتر خود رسید؟
خودشناسی، یعنی آنالیز کردن و شناخت تواناییها. شناختن توانمندیها فرایندی از استعدادهاییست که انسان با به چالش کشیدن آنها، میتواند چهرهی دیگری از خود را نشان دهد.
پسر بچهای در محیط دبیرستان دانشآموز تنبلی بود. مادروپدرش مدام از نمرات کم درس ریاضی او و درس نخواندنش شکایت میکردند. روزی روانشناس مدرسه دانشآموز را صدا کرد تا نصیحتش کند. هنگام پند و موعظه، او متوجه شد دانشآموز، در حالی که سخنان او را گوش میداد، با یک قطعه زغال روی زمین عکس مرغی که روی شاخههای درخت نشسته را میکشید. معلم پس از اندکی تفکر دریافت که این دانشآموز برای نقاشی آفریده شدهاست، نه برای حل معادلات جبری. این موضوع را با پدر او در میان گذاشت و گفت: فرزند شما ذوق سرشاری در هنر نقاشی دارد. اگر تغییر رشته دهد، به طور حتم در این رشته سرآمد روزگار حواهد شد. چند سالی از این ماجرا نگذشته بود که وانشآموز تنبل به عنوان نقاش چیرهدست معروف شد».
مولانا هم در بیت زیر به استعدادهای فردی انسان اشاره دارد.
گرچه فرد است او، اثر دارد هزار
آن یکی را نام باشد بیشمار
آیا تا به حال به این نکته توجه کردهاید که چرا وقتی خورشید طلوع میکند، فقط تعدادی از نیلوفرهای آبی شکوفا میشوند؟
این سوال مهم را در مورد افراد هم میتوان پرسید.
چرا بخشی از آنها رشد میکنند ولی در مقابل، افرادی هم هستند که اندر خم یک کوچه ماندهاند؟
همانگونه که نیلوفرهایی که شکوفا نشدهاند، هنوز به رشد و تکامل کافی نرسیدهاند، موقعیت اشخاصی که هیچ رشدی نکردهاند هم به همین منوال است.
این افراد رشد نیافته باید ویژگیها و مهارتهای شخصی، اجتماعی و شغلی خود را ابتدا بشناسند و بعد درصدد رشد و ارتقای آنها باشند تا به جایگاه بهتری برسند. شناخت بهتر خود سبب میشود به یک انسان تکاملیافته تبدیل شود؛ زیرا مقصد همه موجودات به سوی کمال است، از نیلوفر شکفته نشده گرفته تا شخص تکامل نیافته. زمانی که برای هر موجودی رشد نهایی اتفاق افتد، به مرحلهی پختگی و شکوفایی میرسد.
مولانا در رابطه با رشد و کمال او میگوید:
«اگر فرد ابعاد مثبت درونی خود را شکوفا سازد، از فرشته هم برتر میشود.
شاه آن کار دان، ز شاهی فارغ است
بی مه و خورشید، نورش بازغ است
مولوی در این بیت انسان را به شاه حقیقی تشبیه کرده که نیازی به سلطهگری افراطی، نقابهای رنگارنگ و تحقیر آنها برای رسیدن به جاه و مقام ندارد.
شاید برایتان این پرسش پیش بیاید که مگر میشود شاه باشی و بر زیردستان فخرفروشی نکنی و با تحکم، به امور کشور و دیگران نپردازی؟
با توجه به دیدگاه مولانا انسان میتواند با شناخت خود حاکم هم باشد و بر دلها حکومت کرد. انسان میتواند فردی شود که سیطرهی حکومتش قلب همنوعانش باشد. او حتی میتواند بدون نقاب تزویر و ریا صادقانه حاکم باشد و آوازهی حکومتش سالها و قرنها در اذهان مردم باقی بماند. انسان کاملی که با سیطره بر وجود خود و از بین بردن نکات منفیاش میتواند بر روح و فکر دیگران آرامش را حک کند . اینگونه او پادشاهیست که نیاز به تبلیغ و سلطهگری برای بقای حکومتش ندارد. او شوالیهی قلبها خواهد شد، اگر با غلبه بر خود، غرق در جایگاه و مکنت خود نشود. آن موقع است که بدون خدم و حشم و تبلیغات بیشمار نور پادشاهیاش به پهنهی عالم میرسید.
پس به سادگی میتوانید روی مهارتهایی که هنوز به آنها نپرداختهاید متمرکز شوید، زیرا گاهی توجه به این توانمندیها، سبب شکوفایی استعدادهای نهفته ولی کارآمدی در درونتان خواهد شد تا شما را به اهداف دیرینهتان برساند.
سخن پایانی:
با توجه به آنچه در این مطلب آورده شد خودشناسی پروسهای عظیم است که سبب ساختن و تکامل روح بشر به سوی تعالی میشود. فقط باید توجه داشته باشید که خودشناسی زمانی یک فرد را به انسان کامل تبدیل میکند که از زوایای مختلف به شناخت درونش بپردازد تا باطنی زیبا را ترسیم کند. او با شناخت خود به عرصۀ آرامش ورود پیدا میکند و از طریق تسلیم در برابر اتفاق لحظهٔ حال به پذیرش شرایطش خواهد رسید.
برای شناخت خود برگهای بردارید و به آنالیز تمام ویژگیهای مثبت و منفیتان بپردازید. در این فرایند استعدادها، علایق، اهدافتان را بنویسید تا با این شیوه بسیاری از چالشهای شما مرتفع شود.
نویسنده: نرگس امینی